فرمها / معناها |
اين وبلاگ روزنوشتهای من درباره مسايليست كه برايم اهميت دارند
|
Saturday, February 15, 2003
٭
........................................................................................دوست داشتم امکاناتی بود تا يک برنامه هفتگی راجع به معماری برای تلويزيون بسازم. فکر می کنم در ابتدای کارش مدت زمان 45دقيقه تا يک ساعت برای هر برنامه کافی باشد. راجع به نوع برخورد با معماری در اين برنامه تلويزيونی زياد فکر کرده ام. در ابتدا اشتباهاً نگاهی آموزشی به آن داشتم ولی دريافتم که بايد محلی برای بحث و تبادل نظر باشد. راجع به هرچه بيشتر دوسويه بودن رابطه برنامه با مخاطبانش هم فکر کرده ام. نکته ای که بسيار اهميت دارد نحوه ارائه، ساخت و ظاهر اين برنامه است که فکر کنم به کمک دوستان بشود کار آبرومندی توليد کرد. ساخت چنين برنامه ای اتفاق بسيار مطلوبی است که حتی فارغ از نوع نگرش و جهت گيريش، نيرويی زايا به جريان معماری کشور تزريق می کند. از اين قبيل اتفاقات درباره معماری زياد بايد روی دهد تا شايد معماری ايران از مرداب تعفن انگيزی که در آن محبوس است - و عده ای خواسته يا از روی نادانی گسترشش می دهند يا بر ميزان تعفن آن می افزايند - نجات يابد. ولی متأسفانه اصلاً راههای ورود به قلعه سيمای لاريجانی را نمی دانم و نمی دانم آنجا فضا چه بويی می دهد، می شود کار کرد يا نه. نوشته شده در ساعت 2/15/2003 05:05:00 PM توسط كاميار Thursday, February 13, 2003
٭ oasis
![]() گروه oasis جديداً آهنگی را منتشر کرده است با عنوان Songbird که اين هفته در رتبه سوم جدول موسيقی انگليس بود. من از اين آهنگ خوشم اومد. شما هم گوش کنيد: WindowsMedia RealAudio ![]() Songbird نوشته شده در ساعت 2/13/2003 04:04:00 PM توسط كاميار
٭
........................................................................................دانشکده معماری دانشگاه سيدنی بخشی دارد با عنوان design computing and cognition . اين بخش، شماره چهارم مجله خود را به طراحی فضای مجازی اختصاص داده و مطالب مفيدی درباره معماری مجازی دارد. نوشته شده در ساعت 2/13/2003 12:29:00 AM توسط كاميار Sunday, February 09, 2003
٭ پی بردن به سطح فرهنگی جوامع مختلف و ميزان ارزش هنر در ميان آنها، کاريست که نياز به تحقيق فراوان و سواد کافی در زمينه علوم اجتماعی و فرهنگ دارد. اما می شود به طرقی با نگاه به بعضی جنبه های زندگی يک جامعه به نکاتی کلی ولی تقريباً صحيح درباره اوضاع فرهنگی آن رسيد.
........................................................................................پرداختن يک شخص به هنری خاص به دو عامل کلی بستگی دارد: 1- علاقه شخصی 2- آماده بودن بسترهای اجتماعی و امکانات لازم. شايد سراغ ادبيات و شعر رفتن، از نظر سادگی تهيه ملزومات، ساده تر از پرداختن به نقاشی باشد. باز پرداختن به نقاشی از همين نظر ممکن است ساده تر از پرداختن به مجسمه سازی باشد. منظورم به هيچ وجه ارزشگذاری بين هنرها نيست. اگر شخضی قصد گام نهادن در راه يادگيری تئاتر را داشته باشد، تنها تصميم گيریِ شخصی او کافی نيست. علاوه بر نياز به امکانات، به علت گروهی بودن اين هنر، لازم است تا از سوی جامعه و ارکان اداره کننده آن بسترهای مطلوب برای افراد علاقمند فراهم شود. از اينروست که اگر در جامعه ای وضع سينما از کيفيتی مناسبی برخوردار بود، می توان نتيجه گرفت که وضع نقاشی يا ادبيا ت هم از يک حداقل قابل قبول پايين تر نيست. در اين ميان، معماری موقعيتی خاص دارد. با اينکه معماری يکی از هنرهای هفتگانه محسوب می شود ولی تفاوتی بنيادين با ساير هنرها دارد و آنهم جنبه اجتماعی بسيار قوی آن است. برای درک بهتر قضيه، مقايسه يک رمان نويس با يک فيلسوف مفيد خواهد بود. فيلسوفها تنها انسانهايی نيستند که می نويسند، بسيار عميق فکر می کنند و بر نحوه بيان مفاهيم مسلط هستند. اين خصوصيات در ميان بسياری از رمان نويسانِ مطرح نيز ديده می شود. ولی آنچه که فيلسوفان بيان می کنند، نتيجه تلاششان برای کشف حقايق است و سعی می کنند تا حرفشان درست باشد. بدين سبب است که مانند دانشمندی که نظريه ای علمی مطرح کرده است مورد سئوال همکاران خود و منتقدين قرار می گيرند. هرچند شکی در رابطه معماری با هنرها نيست ولی به نظر من معماری به فلسفه نزديکتر است تا هنر. هدفم از اين توضيحات اين است که روشن سازم تعهدی که يک معمار نسبت به جامعه دارد و مسئوليتش در قبال آثارش، بسيار بيشتر، مهمتر و حساس تر از هنرمندان ديگر رشته هاست. در ادامه صحبتهايم درباره زمينه پرداختن به يک رشته هنری، اين را اضافه می کنم که پرداختن به معماری بسيار مشکل تر از ساير هنرهاست. اگر تجربه را عاملی برای پيشرفت و کسب معلومات بيشتر بدانيم، بسيار سخت است تا يک معمار که در ابتدای راه قرار دارد اولين تجربه اش را داشته باشد. باز تکرار می کنم که اگر می گويم تجربه نوشتن يک رمان يا کشيدن يک نقاشی را به طور مثال آسان تر از ساختن يک فيلم بلند سينمايی می دانم، منظورم تنها سختی در تهيه مقدمات و کسب تجربه است وگرنه داستان خوب نوشتن کار بسيار مشکل و زمانبری است. با توجه به اين دو نکته - حساسيت و اهميت معماری، و سخت بودن پرداختن و تجربه کردن آن - می توان نتيجه گرفت اگر در جامعه ای معماری از جايگاه والايی برخوردار بود و در آن جريانهای معماری - نه اتفاقات معماری - ارزشمندی ديده می شد، نه تنها می شود نتيجه گرفت که اوضاع ساير هنرها در آن جامعه از وضع خوبی برخوردار است، بلکه می توان نتيجه گرفت آن جامعه از بسياری لحاظ ديگر از وضعيت مطلوبی برخوردار است. برای داشتن برداشتی کلی از وضع يک اجتماع، دقت در وضع معماری آن، جوابهای نزديک به حقيقت نصيب ما می کند و می توان بسياری از خصوصيات عمومی آن اجتماع را حدس زد. زيرا معماری نمود مادی تمدنهاست. البته در مملکتی که نمايندگان به ظاهر اصلاح طلبش، چوب حراج بر گنجينه ها وسرمايه های فرهنگی به دليل داشتن مشکل شرعی می زنند(+)، می توان ميزان اهميت هنر و فرهنگ را در ميان اداره کنندگان آن حدس زد و مسلماً نمی توان در چنين جامعه انتظار ظهور جريانهای ارزشمند هنری را داشت. دقيقاً به اين علت که بسترهای اجتماعی و امکانات لازم از سوی اداره کنندگان جامعه فراهم نمی شود و اصولاً هنر و فرهنگ برخلاف ادعاهايشان برايشان بهايی ندارد. نوشته شده در ساعت 2/09/2003 03:07:00 AM توسط كاميار
|