فرمها / معناها




Saturday, January 24, 2004

٭ در ميدانهايی از نيروها گرفتار آمده‌ايم؛ بی‌شمار نيرو. كار يك معمار بازی و شايد سامان دادن بخشی از اين جريانهای نيرو و يا ويرايش كردن آنهاست. اما در ابتدا بايد آنها را ديد و حس كرد كه البته اين كار ساده‌ای نيست. برای ديدن آنها چشمها را بايد بست.




........................................................................................

Friday, January 23, 2004

٭ حدود يك ماه از ماجرای زلزله بم می‌گذرد. فكر نمی‌كردم به اين زودی، موضوع جذابيتش را از دست دهد. به هرحال اين اتفاق عده‌ای را سرگرم كرد، باعث شد خيلی‌ها بعد از مدتها مقدار زيادی ابراز احساسات كنند و مقدار زيادی پول و كالا از جيب عده‌ای به جيب عده‌ای ديگر جابجا شود، و البته هزارها جان بی‌ارزش نيز فدای سلامتی سر امام زمان و جانشينان بر حقش در جمهوری اسلامی شد.
قضيه از بسياری جهات قابل بازبينی است و قابليت توليد مواد اوليه لازم مناسبی برای حرص خوردن را دارد. اما حركات شگفتی برانگيز ملت غيور ايران، حتی پس از گذشت چندين هفته، قابل بی‌خيال شدن نيست. من كاری با افراد احمق و ساده‌لوحی كه كمكهای خود را در صندوقهای كميته امداد می‌انداختند ندارم. تعجبم بيشتر از افراد بافرهنگ و فرهيخته اين خطه است كه به شكلی هيجان‌زده ستادهای جمع‌آوری كمكهای مردمی تشكيل می‌دادند و كمك برای مردم بم می‌فرستادند. اصلاً كاری به اين ندارم كه اين كمكها آيا به دست مردم بم می‌رسيده يا نه و آيا اصولاً چنين حركتی در مملكتی ثروتمند كه كمكهای گوناگون زيادی نيز دريافت كرده است صحيح می‌تواند باشد نيز ندارم. مشكل من با رفتار اين مردم در قبل و بعد از اين واقعه است. آيا واقعاً آنقدر در تخديری منفعل كننده فرو رفته‌ايم كه تنها مرگ بيش از پنجاه هزار انسان و خرابی يكی از باارزش‌ترين ميراث فرهنگی كشور، موقتاً ما و واكنشهايمان را بيدار می‌كند؟!
اكثر كسانی كه در تهران زندگی می‌كنند به دليل آلودگی بيش از حد هوا به تدريج در حال مردن هستند. آيا بايد حتماً سردی لوله تفنگ را روی شقيقه احساس كنيم تا متوجه خطر مرگ شويم؟ آيا بايد فاصله‌مان با مرگ به اندازه يك قدم شود تا تا احساسات انسانی هم‌ميهنان عزيز برانگيخته شود؟ چرا ملت پس از اينكه اين همه مردم در بم مردند يادشان افتاد كه غصه آن مردم بيچاره را بخورند كه سرپناه استواری نداشتند و چرا وقتی هنوز زلزله نيامده بود، كسی از اين ملت ايثارگر فرياد برنمی‌آورد كه اگر در بم يا شهرهايی مثل آن كه بافتی فرسوده دارند و در مناطق زلزله‌خيز قرار گرفته‌اند زمين لرزه‌ای رخ دهد، فاجعه انسانی پيش می‌آيد؟ آيا بايد حتماً از آلودگی هوا سرطان بگيريم تا احساسات موقتی برانگيخته شود و يا احياناً چند مسئول مورد پرسشهای بی‌نتيجه قراربگيرند؟
آلودگی هوا يك مثال كوچك است. هر گوشه مملكت را كه نگاه كنی به نوعی به گه كشيده شده و تنها عده كمی هستند كه عكس‌العمل نشان می‌دهند. مشكلات مملكت ما متأسفانه بنيادی‌تر از آن است كه تصور می‌شود. چندان اهل اعتراض نيستيم ولی خوب بلديم در مواقعی كه منافعمان سرسوزنی در معرض خطر است، پشت كسانی را كه در جلو صف اعتراض قرار دارند خالی كنيم. برای ما حركتهای سياسی و اجتماعی مانند سرگرميهای بعد از كار روزانه و تفريحات گروهی است ... برای مثال چند درصد از ما مانفيست جمهوريخواهی اكبر گنجی را خواند يا اصلاً هنور او را به خاطر دارد؟
می‌دانيد، در غياب تمام و كمال ارزشها ديگر هيچ انگيزه پايداری برای درست و انسانی زندگی كردن برای كسی نمانده. هر چند می‌توان از عموم به خاطر تنبلی فرهنگی ايراد گرفت ولی حقيقت اين است كه چنين جوهايی نتيجه كوتاهی‌ها و غرض‌ورزيهای حاكمان است. البته دلايل بسيار گسترده و زمانبر برای كشف هستند اما هر چه باشند، نتيجه و حاصلشان به هيچ وجه چيزِ جالب و قابل تحملی نيست. برايمان عادت شده در لاك زندگی روزمره خود بخوابيم تا زمانی كه صدای زنگِ واقعه هيجان‌انگيزی احساسات رقيق ما را تكان دهد. نبايد اجازه دهيم رخوتِ نااميدی، ذهن و بدن ما را نيمه‌فلج كند، هر روز كه از خواب برمی‌خيزيم بايد هيجان زده باشيم، همانطور كه خلق يك تصور فضايی ما را سرزنده و شاداب می‌كند.



........................................................................................

Sunday, January 18, 2004

٭ هوای تهران خيلی آلوده شده است. بايد به آن اعتراض كرد. من و شما نبايد به دنبال راه حل و چاره برای كاهش آلودگی هوا باشيم. عده زيادی حقوق می‌گيرند و برنامه‌ريزی می‌كنند تا شهر از سامان خوبی برخوردار باشد. ما با به شرايط نامساعد پيش آمده اعتراض كنيم. همين كار بی‌خرج را نيز نمی‌كنيم. بايد راه‌های اعتراض را گسترش داد و هر كسی را نقد كرد. اگر امكان اعتراض وجود ندارد بايد به عدم امكان اعتراض، اعتراض كرد.
بايد به شرايط معماری امروز ايران نيز اعتراض نمود. بايد نسبت به نحوه اداره دانشكده‌های معماری اعتراض كرد. بايد نسبت به سيستم آموزش معماری اعتراض كرد. بايد به مطالب نوشته شده در مجلات معماری اعتراض كرد. بايد به آنان كه باب نقد و گفتگوی معمارانه را می‌بندند اعتراض كرد. بايد به آنان كه شرايط موجود را توجيه می‌كنند، به آنان كه در اعتراضهای گروهی شركت نمی‌كنند، به آنان كه به شرايط موجود تن می‌دهند و به آنان كه به هنر/علم معماری خيانت می‌كنند اعتراض نمود.



........................................................................................

Home