فرمها / معناها |
اين وبلاگ روزنوشتهای من درباره مسايليست كه برايم اهميت دارند
|
Wednesday, March 31, 2004
٭ 1. اصلاحات، در طول هم قرار نمیگيرند و تقدم و تأخر قايل شدن برای هر يك بر ديگری، غالباً بیمعناست. همينطور مسير بين ذهنيت و عينيت، راهی يكطرفه نيست و نه حتی قابل عبور تنها برای يكبار. میدانيم برخی چيزها، بسترساز و مسبب روی دادن يا شكل گرفتن و كيفيتسازِ پیآمدهای تأثيرپذير از خود هستند. مثلاً همه ما از تأثير پايههای فرهنگی و بخش زنده حوزه انديشه بر منشهای اجتماعی و نمودهای مختلف هنر و تمدن آگاهيم. بدين ترتيب، بحثهای امتداديافته و پيگيرانه درباره نقد معماری امروز ايران در تبعيت از چنين طرح كلیای، ما را به انتقاد از جامعه و فرهنگ جاری آن میكشاند. از آنجاييكه به موازات طرح ايراد و انتقاد، ذهن به چارهجويی برای مشكلات میپردازد، در يك نتيجهگيری ابتدايی اين نكته عيان میشود كه راه حل در غنیسازی و پربار كردن سرچشمه است و آنگاه كه فرهنگ وزين شد و شبكهای از مغزهای خوشفكر، بدنه قلمروی انديشه را سترگ ساختند، میتوان در انتظار ثمرات گهربار آن در عرصههای مختلف هنری و اجتماعی بود. اين درست اما دو مطلب را نيز بايد اضافه كرد، اول اينكه در يك اوضاع فرهنگی بحرانزده ـ مثل وضع تأسفبار فرهنگ امروز ايران ـ نمیتوان در انتظار تحقق كامل چنين اتفاقی نشست و احياناً به تبع آن تمام نيروهای فكری جامعه را برای تقويت پايههای تمدن، علوم انسانی محض و توليد ايدئولوژی بسيج و تشويق كرد و اصلاح لايههای بالاتر را به بعد و به زمان اطمينان يافتن از استحكام شالودهها موكول كرد و دوم اينكه اصلاحات در لايههای بالايیِ بخش انسانی زندگی موجب تقويت بسترها و پايهها میشود.
........................................................................................هر يك از ما و گروههای كاريمان، در هر عرصه متصل به انديشه و احساس كه فعاليت میكنيم بايد تلاش خود را برای توليد محصولاتی انسانیتر بنماييم ـ محصولی به نظر من انسانی است كه انديشه زيادی صرف آن شده باشد و برای وجود آدمی احترام قايل باشد. توليدات ارزشمند عينی، موجب بهبود و تقويت ريشهها و ذهنيتها نيز میشود، به بيان ديگر ثمرات گهربار انسان در عرصههای مختلف هنری و اجتماعی، به استوار شدن بدنه قلمروی انديشه و فلسفه و وزين شدن فرهنگ كمك میكند. بنابراين مسيرهای اصلاحات به موازات هم، رفت و برگشتی و ياری رسان به يكديگر هستند و غالباً در طول هم قرار دادن آنها و تقدم و تأخر قائل شدن برای هر يك بر ديگری، بیمعناست. 2. نقد معماری موضوعی است كه بايد جايگاه بسيار مهم خود را در ادبيات روزانه معماران و دانشجويان معماری پيدا كند تا به موازات ساير فعاليتهای حياتی، مثل پررنگتر كردن نقش انديشه و تفكر محض در طراحی معماری، موجبات آغاز اصلاحات جدی و پيشرفت معماری آغاز شود. فقدان معنا و سطحی بودن منطق ايدهها، دردی است كه معماری قابل درنگ امروز ما ـ و نه ساختمانسازيهای گسترده بیارزش و بیارتباط با معنای زندگی ـ سخت از آن رنج میبرد. وجود پيچيدگيهای عجيب و ضد و نقيض و تركيبها و برخوردهای گوناگون عقل و احساس در معماری آشكار است و میدانيم در كنار حركات هنرمندانه و حسهای پست و بلند، بايد منطق و سيستمی از انديشههای خردمندانه كل قضيه را پشتيبانی كند. هرچند حضور تنهای خرد با وجود استعدادهای درخشان، موجب پديد آمدن آثاری بيمار همانند آنچه كه مدرنيسم راديكال توليد كرد میشود، ولی ايدههای شاعرانه و انفجارهای درونی برخاسته از احتراق حسهای متراكم شده آدمی، برای آنكه در راه پيدايش ايدههای معمارانه انسانی بكار بسته شوند بايد توسط يك دستگاه انديشه ـ هرچند هميشه ناكامل ـ كه در ذهن معمار وجود دارد، كنترل شود. ... چرا از اينجا بايد آنجا ديده شود؟، چرا نبايد از آن مرز گذر كرد؟، در اين قسمت از كار امتداد بصری تا كجا بايد گسترش يابد؟، فاصله عبور افراد از كنار هم در اين مسير تا چه مقدار بايد از حد استاندارد بيشتر شود و چرا؟، در حين حركت در آن راهرو آيا مقصد به طور كامل بايد ديده شود يا نيمهای از آن يا تنها حسی ناقص يا بايد غيرمنتظره باشد و چگونه؟، ... اينها اندك نمونه سئوالهايی هستند كه در هر پروژه معماری با توجه به نوع كار در حجمها و حالتهای متفاوت بازتوليد میشوند. هدايت و راهبری دائمی اين سئوالها و پاسخ دادن به آنها به مدد همان نظام انديشهای پيوسته در حال توليد و ويرايش و همينطور تفكر و دقت معنايی درباره ظرف و مظروف معماری، ميسر میشود. پس معمار در كار خلق و انتخاب بايد و نبايدهای زندگی هم هست و توانايی چنين كاری زمانی در يك معمار رشد میكند كه هميشه بخشی از زمان تفكرات خود را به آنها اختصاص دهد. حال او چقدر در يافتن و گزينش بايد و نبايدهای درستِ زندگی موفق خواهد بود مشخص نيست ولی روشن است كه نقطه پايانی وجود ندارد؛ تلاشی است مداوم كه نسلهای پیِ هم آنرا تكميل، غنی يا دچار تحول میكنند. اما، وای به زمانی كه حتی نظری كوچك و كوتاه به چنين امر مهمی از برنامه غذايی ذهن غالب معماران يك جامعه حذف شده باشد. نوشته شده در ساعت 3/31/2004 02:08:00 AM توسط كاميار
|