فرمها / معناها




Friday, April 16, 2004

٭ يكی از خصوصيات بدِ آدمی(حداقل فعلاً به نظر من بد می‌آيد)، عادت كردن به شرايط موجود است. در بسياری از مواقع، تن دادن به وضع موجود زمانی رخ می‌دهد كه انسان خود را با نيرويی خيلی بزرگتر از توانش روبرو می‌بيند ـ در اين صحبت موضوع گشادی را كنار می‌گذاريم. هميشه چنين بوده و هست كه مقابله با و يا تغيير برخی شرايط، نيازمند همت دسته‌جمعی انسانهاست؛ و چه سخت است در اين مملكت كار گروهی كردن.
حرفم تكراريست، هم خود گفته‌ام و هم ديگران بسيار؛ آلودگیِ هوا و ترافيك سنگين زندگی را در تهران دچار مشكل اساسی كرده. چون دود بنزين رنگ ندارد، چون آلودگی هوا يك شبه نمی‌كشد، كسی نمی‌بيندشان يا نمی‌خواهد ببيندشان. نمی‌دانم چرا اين جمعيتها و تشكلهايی كه هر چند وقت يكبار به يك موضوع اجتماعی گير می‌دهند(مثل اعتياد، خشونت عليه زنان، كودكان خيابانی و ...) ـ كه هريك به جای خود نيكوست ـ سخن از آلودگی هوا نمی‌رانند. گروه‌هايی كه برای كمك به كودكان و بيماران سرطانی فعاليت می‌كنند چرا به ريشه قضيه، آلودگی شديد هوا كه مسبب بسياری از سرطانهاست، نمی‌پردازند. چون نياز به خودآگاهی و اعتراض عمومی دارد و اين عامه مردم چند وقتيست كه در نيمه‌هوشياری زندگی می‌كنند؟ و يا به اين دليل كه آلودگی هوا موضوع احساسات برانگيزی مثل زلزله بم يا كودكان بيمار نيست؟ و شايد هم به اين دليل كه آنقدر موضوع آلودگی هوا در اين چند سال در اخبار شنيده شده كه به آن عادت كرده‌ايم ـ و درك نكرده‌ايم ـ و به بخشی از هويت پنهانِ زندگی شهريمان درآمده و در نتيجه فراموشش كرده‌ايم؟!
آلودگی هوا يك مثال است. اكثر فاكتورهای زندگی و كار در اين شهر، پايين‌تر از حداقل‌های بك زندگی انسانيست؛ يك توجه كوچك به زندگی روزانه‌مان، اين موضوع را آشكار می‌كند. مسئله اصلی اين است كه در اين مملكت انسانها ارزش خود را از دست داده‌اند. آنقدر ديگران را دوست نداشته‌ايم كه ديگر خود را نيز دوست نداريم. در چنين بستری، هيچ اثر انسانی‌ای خلق نمی‌شود. كثافتیِ معماریِ غالب امروز ايران نيز ناشی از چنين زهدان معيوبيست.



........................................................................................

Monday, April 12, 2004

٭ امروز دوشنبه (24 فروردين) در مراسم بزرگداشتی برای مهدی فتحی بودم. در كنار ساير مسائل قابل بحث، نكته‌ای كه مرا آزار می‌داد، مطرح نمودن سطحیِ موضوع تكراریِ مرده‌پرستیِ ايرانيان بود. نمی‌گويم كه مهدی فتحی در دوران حياتش به درستی درك شد و مورد قدردانی قرار گرفت، اما مهم اين است كه بدانيم چه گروهی از مردم بايد قدر چه افرادی را بدانند. هيچگاه نمی‌توان از مردم عامی انتظار داشت قدر يك انديشمندِ ژرف‌نگر را به درستی بدانند و يا او را عميقاً درك كنند. اين وظيفه جامعه شاگردانِ راه او، و كسانيست كه طلب غور در اعماق را دارند كه به درستی، استادِ زنده را شناخته و از او بهره ببرند. و اگر در اين راه، برخی از آنان قصوری داشتند، چندان زيبا نخواهد بود كه برای استتار كوتاهی خود، يقه مردمِ دور از هنر و انديشه را چسبيده و تهمت مرده‌پرستی را فرياد زنند.
از طرفی ديگر، گاه ظاهر چيزيست و مفهوم چيز دگر. و گاه ـ به قول يكی از دوستان ـ طرف شديداً روباز بازی می‌كند. بسياری از كسانی كه ناله از مرده‌پرستیِ ايرانيان سرمی‌دادند، آشكارا عيان بود كه منظورشان اين است: ای ملت ايران، قدر منِ هنرمند را بدانيد، قدرِ مهدی فتحی را ندانستيد چندان مهم نيست، لطفاً مرا تحويل بگيريد و خود را برای من جر بدهيد! و در عين اينكه مطمئن هستم در محافل گوناگون، تف و لعن به چهره‌های محبوبِ مردم عادی می‌فرستند، خود را در حقيقت تا حد يك هنرمند عامه‌پسند پايين می‌آوردند؛ چون شايد اندازه‌شان همين قدر بيش نيست، اگر بود احتمالاً بايد چيزی می‌شدند. از دوستان قديم مهدی فتحی برای نقل داستان گذشته او دعوت به صحبت می‌كردند و آنها از عرق ريختن و جان كندن خود در عرصه تئاتر سخن به ميان می‌كشيدند، البته در كنار مهدی فتحی.
در اين ميان، سخنان محمود دولت‌آبادی به دلم نشست. راحت حرف می‌زد و آرام پُكی به سيگارش؛ آنقدر آرام كه اگر نگاهش نمی‌كردی، متوجه سيگار كشيدنش نمی‌شدی. دولت‌آبادی گفت يك‌سال قبل از اينكه جسم مهدی فتحی بميرد، روحش مرده بود؛ چون پشت به زندگی كرد و اين، تقصير او كه عاشق زندگی بود، نبود ... شرايط با او چنين كرد.
بهزاد فراهانی نيز بی‌آنكه بر صندلی بنشيند و ژست بگيرد يا پشت تربيون رود و فغان راه بيندازد، آهسته در ميان جمعيت قدم می‌زند و شعری با دست‌خطِ مهدی فتحی را بين مردم پخش می‌كرد. چقدر زيباست تواضعِ واقعی.
اين مراسم، در سالن اجتماعات خانه هنرمندان برگزار شد و اصغر همت، مجری‌گری می‌كرد. به علت فضای كم و جمعيت زياد هنرمندان، به مردم عادی اجازه ورود نمی‌دانند. ولی منِ ناهنرمند، به واسطه ضميمه بودن به دوستانِ كارت‌دار ـ خبرنگاران صفحات هنری روزنامه‌ها ـ امكان تنه زدن به بسياری از چهره‌های مشهور و نه چندان مشهور عالم تئاتر و سينما را يافتم.
...
در راه بازگشت به خانه، در ميدان فاطمی پلاكارد بزرگی ديدم كه از برگزاری نخستين همايش بين‌المللی طراحی شهری خبر می‌داد. تمام آنرا به دقت نگاه كردم و خواندم. ليست طويلی از برگزاركنندگان و پشتيبانی‌كنندگان، از وزارت مسكن و شهرسازی و جامعه مهندسان شهرساز گرفته تا سازمان نظام مهندسی و وزارت كشور در آن ديده می‌شد ولی خبری از زمان و محل برگزاری در آن نبود.



........................................................................................

Home