برای نسلی ديگر ؟! حتی در خودخواهانهترين حالت، ما به عنوان موجوداتی كه وابسته به اجتماع هستيم و در آن معنا میيابيم، تعهداتی نسبی برای پيشرفت جامعهای كه در آن زندگی میكنيم داريم؛ و يا حداقل از آن به عنوان تلاش برای سوق دادن جامعه به سوی آن چيزها و ويژگیهايی كه ايدهآل میپنداريم میتوان ياد كرد. [پايان مقدمه] ... حمايت مالی از فيلمهای ساخته شده و حضور تماشاگران در سالنهای سينما میتواند از مرگ سينمای بیرمق و از نفس افتاده ايران جلوگيری كند. در آماری خواندم كه هر آمريكايی يه طور متوسط حداقل هفتهای يكبار به سينما میرود. با پشتيبانی چنين تماشاچيانی است كه كمپانیهای فيلمسازی خايه میكنند ميليونها دلار خرج ساخت فيلمها نمايند. اما موضوع را بايد از جنبه ديگری هم ديد؛ بايد چيزی قابلِ به عرض بر پردههای نقرهای تابانده شده باشد تا ميل و رغبتی برای سينما رفتن وجود داشته باشد. در گفتگويی تلويزيونی، احمد نجفی(بازيگر) میگفت كه از دوران كودكی تا جوانی عشقی داشته است به نام "سينما رفتن". او با گلايه از مجموع دستاندركاران سينمايی و سياستگذاران فيلمسازی از اين نالان بود كه آنها اين عشق را از او به عنوان يك تماشاچی گرفتهاند ... اگر ما قصد حمايت از سينمای ملی با حضور در سالنها و تماشای حتی فيلمهای ناموفق را داشته باشيم، تعداد نه چندان اندكی از فيلمها هستند كه به هيچ وجه شامل اين نوع برخورد نمیشوند و نه تنها نبايد حمايتشان كرد بلكه به نظر من بايد تحريمشان نيز نمود. لزومی به مثال زدن نمیبينم زيرا نمونه اين آثار بیارزش را هر روز بر سردر بسياری از سينماها میبينيم. ولی اگر بخواهم مثالی از نمونه فيلمهای ناموفق قابل حمايت را بيان كنم، از فيلم ضعيف اما متفاوت "جايی ديگر" نام میبرم. ايرادات ساختاری اين فيلم آشكارتر از آن است كه نياز به موشكافی داشته باشد. فيلم به وضوح از ضعف بازيگری رنج میبرد و پايان بدی دارد. انيميشنهای ميان فيلم مشخص است كه از كجا تقليد شده است. نكات مثبت فيلم اما مانند كاستیهايش متعدد است. در بعضی قسمتهای فيلم با تدوينهای خوبی مواجه میشويد. خلاصه اينكه اين فيلم، نمونه آن فيلمهای ناموفقی است كه شايسته حمايت و توجه میدانمشان. در ضمن صدای برزو ارجمند از آنچه تصور میكردم بهتر است.