فرمها / معناها |
اين وبلاگ روزنوشتهای من درباره مسايليست كه برايم اهميت دارند
|
Sunday, January 09, 2005
٭ سالها گمان میكردم "من میتوانم، پس هستم" جايگزين سخن دكارت شده و جانشين خوبی نيز هست. حقيقت آن است كه همواره فاعل بودن موجبات توليد احساس بودن را برای آدميان توليد میكرده و میكند، تنها تفاوت در اين است كه در هر دوره، يك يا چند فعل خاص به صورت افعال غالبِ ايجاد حسِ بودن ـ با بازدهی بالا ـ برای افراد درمیآيد. شايد برای يك انديشمند پستمدرنِ متقدم دو جمله "من كون میدهم، پس هستم" و "من هدايت میكنم، پس هستم" واجد ارزش يكسانی باشند و نتوان عملی را برای توليد بيشترين و بهترين احساس بودن توصيه و ديكته كرد ولی، بسياری از نيروهای اجتماعی و عوامل تأثيرگذار بر آنها، توليد نوعی گرايش خاص برای تقويت معنای بودن را میكنند. سالها در در بسياری از نقاط دنيا ـ و نيز هماكنون ـ "من میخرم، پس هستم" و "من دارم، پس هستم"، جملات غالب بودهاند. هنوز نيز چنين است و حداقل در جامعهای كه من در آن زندگی میكنم "من مالكم، پس هستم" نه تنها احساسِ بودن، بلكه احساس نوعی آرامش ـ البته از نوع تخديريش ـ را در انسانها به وجود میآورد. داشتن و مالك بودن برای انسانها كاربرد معنايی در رابطهی اجتماعی نيز دارد. جدای از ساير اهداف، مثلاً مارك و مدل گوشی موبايل ما به ساخت تعريفی از ما كمك و تلاشمان را برای ايجاد تمايز از سايرين پديدار میكند. اگر اين حركت طبيعی انسان، چه تحت تأثير انواع رسانهها و گرايشهای غالب اجتماعی و چه خودانگيخته ـ كه به ندرت ممكن است اين گونه باشد ـ به سمت حركتهای جنونآميز كسب معنا به وسيلهی داشتن بهترين و جديدترين كالاها كشيده شود، به تدريج فرد را دچار نوعی شوريدگی خسته كننده و احساس بيگانگی نسبت به همه چيز و همه كس میكند و خود شخص نيز شیسان (object like) خواهد شد. گاه نيز سرانجام، نفی، انكار و بيزاری يا سر برآوردن در دل اشكال راديكال اجتماعی خواهد بود.
........................................................................................نوشته شده در ساعت 1/09/2005 01:41:00 AM توسط كاميار
|