فرمها / معناها |
اين وبلاگ روزنوشتهای من درباره مسايليست كه برايم اهميت دارند
|
Saturday, May 28, 2005
٭ فيلمهای كويينتين تارانتينو اغلب تدوين قابل توجهی داشتهاند. فيلم Reservoir Dogs داستانی ساده دارد كه پيچدار تعريف میشود. خلاصه داستان بدين قرار است كه يك پليس جوان به نام Freddy (با بازی Tim Roth) به درون يك گروه تبهكار نفوذ میكند اما در روز سرقت تصادفاً با شليك گلوله زخمی میشود. سرقت تقريباً با موفقيت انجام میشود؛ بعضی از اعضای گروه كشته میشوند، ولی افراد باقيماندهی گروه متوجه غيرعادی بودن شرايط و لو رفتن نقشه دزديشان میگردند. آنها سعی میكنند با مرور وقايع گذشته، شخص خائن را پيدا كنند. زخمی شدن Freddy، تا آخرين لحظات او را از متهم شدن به خيانت در امان نگه میدارد. در پايان در اثر درگيری بين اعضای گروه، همگی به جز يكی كشته میشوند. نفر آخر نيز با آنچه سرقت شده بود در بيرون از محل قرار توسط پليس دسگير میشود.
........................................................................................داستان، بر اساس ترتيب زمانی اتفاقاتِ روی داده روايت نمیشود، اما به هم ريختگی توالی زمانی به گونهای سامان يافته كه به كمك نشانههايی كه در صحنهها وجود دارد، بيننده تقدم و تأخر وقايع را نسبت به يكديگر درك میكند. علاوه بر اين، در برخی صحنهها با نمايش اتفاقات پيش پا افتاده و فعاليتهای عادی روزانه سعی میشود تا ما اطلاعاتی راجع به شخصيت كاراكترهای فيلم كسب كنيم و ما به تدريج با نحوه ورود هر يك از اعضا به تيم سرقت و نوع رابطهی آنها با رهبر گروه آشنا میشويم. ما نه درباره نقشه سرقت چيزی میفهميم و نه صحنهای از اجرای آنرا میبينيم؛ ما تقريباً تمام ماجرا را از ميان ديالوگهای كاراكترها متوجه میشويم؛ ديالوگ بين افرادی كه به دليل حرفهای بودن كار، هر يك با يك رنگ نامگذاری شدهاند. با كمی دقت میتوان متوجه ظرافتهای چنين تدوينی شد. من برای اينكه ساختار روايی داستان را بهتر بفهمم و راجع به تكميل تدريجی تصوير فيلم در ذهن مخاطب فكر كنم، ترتيب نمايش رويدادها را يادداشت كردم كه به قرار زير است: 1. صبحانهی قبل از سرقت و بحثهای حينِ آن. 2. عنوانبندی فيلم. 3. آقای نارنجی (Tim Roth) زخمی در صندلی عقب ماشين است و آقای سفيد (با بازی Harvey Keitel) حين رانندگی او را دلداری میدهد. به محل قرار میرسند و آقای صورتی را میبينند. بين آقای سفيد و آقای صورتی درگيری لفظی پيش میآيد و صحنه تا دستشويی رفتن آقای صورتی ادامه میيابد. 4. قرار آقای سفيد با جو (رييس گروه) و صحبت درباره سرقت مورد نظر. 5. بازگشت آقای صورتی از دستشويی و ادامه بحث درباره آقای نارنجی و نهايتاً به درگيری فيزيكی بين آقای صورتی و آقای سفيد میانجامد تا اينكه آقای بور (Mr. Blonde) از راه میرسد. پس از پايان بحث، آقای بور آنها را به سمت ماشين خود میبرد تا چيزی كه در صندوق عقب است ببينند. 6. دفتر جو و صحبت او با آقای بور. 7. پسر جو (Eddie) در راه محل قرار بعد از سرقت است. آقای بور از صندوق عقب ماشينش يك پليس بيرون میكشد و به آقای سفيد و صورتی میگويد شايد از طريق اين پليس بتوانند شخص خائن را پيدا كنند. پسر جو به محل قرار میرسد و همراه آقای صورتی و سفيد به محل اختفای آنچه سرقت شده است میروند. آقای بور گوش پليس را میبرد و قبل از آنكه او را زنده آتش بزند توسط آقای نارنجی كشته میشود. صحنه تا بيان توضيحات آقای نارنجی برای پليسِ گوش بريده ادامه میيابد. 8. آقای نارنجی (Tim Roth) با دوست سياهپوستش در رستوران صحبت میكند و از نقشه جو برايش میگويد. در صحنههای بعدی او مرحله به مرحله توسط دوست سياهپوستش آموزش داده میشود. به اتاق Freddy میرويم و او در حال حفظ كردن متن يك ماجرای خريد مواد مخدر است. 9. Tim Roth در كافه شبانهای با جو، پسر جو و آقای سفيد ملاقات میكند. 10. صحنه به رستوران (شماره 8) بازمیگردد و دوست سياهپوست از Freddy راجع به جو سئوال میكند. 11. پسر جو و آقای سفيد دنبال Freddy میآيند و او را به جلسه معارفه و نامگذاری افراد میبرند. 12. آقای سفيد و آقای نارنجی در حال تمرين كار هستند و با هم هماهنگ میشوند. 13. اعضای گروه در حال فرار هستند. آقای قهوهای میميرد و آقای سفيد و آقای نارنجی با هم فرار میكنند. صحنه تير خوردن آقای نارنجی (Tim Roth) را میبينيم و به اولين صحنه بعد از عنوانبندی برمیگرديم. 14. اعضای گروه به محل قرار میآيند و بحث بالا میگيرد و تيراندازی میشود. جو و پسرش میميرند و آقای سفيد مانند آقای نارنجی زخمی میشود. آقای صورتی با الماسها فرار میكند اما با صداهايی كه میشنويم متوجه میشويم كه در بيرون از محل قرار توسط پليس دستگير شده است. آقای نارنجی از آقای سفيد به خاطر اينكه تا آخرين لحظه از او دفاع كرده تشكر میكند و به او ضمن عذرخواهی میگويد كه پليس است. صدای پليس را میشنويم كه وارد شده و آقای سفيد را تهديد میكند. آقای سفيد آقای نارنجی را و سپس پليس آقای سفيد را میكشد. ![]() نوشته شده در ساعت 5/28/2005 12:40:00 AM توسط كاميار
|