فرمها / معناها |
اين وبلاگ روزنوشتهای من درباره مسايليست كه برايم اهميت دارند
|
Saturday, December 14, 2002
٭
........................................................................................معماری حوزه پيچيده ايست. روند طراحی هيچ پايانی ندارد و تنها عوامل و نيروهای بيرونی هستند که آنرا متوقف می کنند. اما هميشه معماری در يک بستر شکل می گيرد و شناخت و دقت درباره اين بستر در روند طراحی اهميت فراوان دارد. شکل زمين و توپوگرافی، شرايط اقليمی و جغرافيايی، خصوصيات اجتماعی، و فرهنگ بخشهايی از اين بستر هستند. عده ای تأثير کارفرما را در پروژه آنقدر با اهميت می دانند که معتقدند اگر کارفرما انسانی فرهيخته و بافرهنگ نباشد، يکی از شروط لازم شکل گيری يک معماری ارزشمند تحقق نيافته است. اين اصل به کل اجتماع نيز قابل تعميم است. جامعه ای که دچار فقر فرهنگی است و در حال دست و پنجه نرم کردن با آشفتگيهای اجتماعی، که احتمالاً ناشی از فضای سياسی مشکل دار آن است، هيچگاه نمی تواند شاهد ظهور يک جريان معماری تحسين برانگيز باشد. اما هدف معماری والاتر از آن است که يک معمار را به سوی کار در جوامعی با فرهنگ غنی تر براند. جنبه اجتماعی معماری، وظيفه ای را بر گردن معمار می نهد تا با درک صبورانه بستر اجتماعی و طيف استفاده کنندگان معماری، به نيازهای آنان پاسخی مطلوب دهد و امکانی برای تحقق خواسته های انسانی آنها به وجود آورد. معماری بايد چيزی به زندگی مردم اضافه کند. نوشته شده در ساعت 12/14/2002 02:14:00 AM توسط كاميار Tuesday, December 10, 2002
٭ دوشنبه 18 آذر 1381
........................................................................................معماری هوشمندانه 8. عينيت هندسه روان ما، يک هندسه دوحالتيست.(جرج کلی ، 1970) تفاوت فضای درونی و بيرونی اين است که فضای بيرونی عينی است، يعنی پابرجاست و فضای درونی ذهنی و فرديست، يعنی موضوعی است که همراه با خيال تغيير و پرواز می کند. همانطور که پل ويريليو اشاره می کند يا شايد ارسطو ذکر کرده، اولی جسم دارد و تداوم می يابد و ديگری حاصل "رويدادها" و اتفاقاتی که روی می دهند است. اگرچه اين مطلب کليدی برای فهم اين تفاوت است، بر اساس اصول ناگفته سواد الفبايی، جهان خارجی ثابت و استوار شده است ولی جهان درونی کلاً در جسمی متحرک جای دارد. اين تأويل شايد آن چيزيست که موجب الهام شکسپير شده است - کسی که علاوه بر اينکه يکی از بزرگترين نمايشنامه نويسان جهان بود، يکی از اولين و بهترين دانشمندان با درک و شعور بالا نيز بود - او می گفت جهان چيزی جز صحنه نمايش نيست و همه مردان و زنان چيزی جز بازيگر نيستند. اين لزوماً بدين معنا نيست که همه مردان و زنان چيزی جز گروهی انسان رياکار نيستند که در حال رل بازی کردن هستند: به عبارت ديگر، مردم قدرت کنش و بازی کردن را دارند و جهان و طبيعت دکور، زمين، پيش زمينه و پس زمينه اين تئاتر هستند. جاييکه زندگی آنها در حال اجراست و جاييکه معماری به وجود می آيد. تئاتر، پرسپکتيو، نظريه - و جلوه های معمارانه - همگی متحد شده اند تا تمايزی شفاف بين ماديتی که شخص می بيند و ذهنيت شخص بيننده خلق کنند. تمايل بصری به نقطه نظر نسبت داده شده است. اين نقطه نظر منحصر به فرد است و وضعيت فيزيکی و روانی و همچنين هستی شناسانه شخص را بنا می نهد. سئوال اين است: بودن يا نبودن. هر چيز ديگری همانطور که هملت دريافت، موضوعی ثانويه است. نوعی خويشاوندی و ارتباط در آنچه که "ذهنيت شخصی" ناميده می شود و متمايز شده از هر ذهن ديگری است وجود دارد، يا يک نوع ذهنيت گردآمده و اجتماعی که موجب پيشرفت روانشناسی جديد شده است: شکل گيری ذهن ارتباط دار. قبلی بعدی ابتدا نوشته شده در ساعت 12/10/2002 01:49:00 AM توسط كاميار
|